داشتم رانندگی میکردم تو شب جاده و آهنگ گوش میکردم.سؤال برام شد که این طبیعت نستالژیک شرقی ها واسه چیه
ناگهانی به فکرم رسید :"تغییر"
این شد که همینجور بیشتر تو تحلیلم قوی تر شدم آره "تغییر دیر به دیر و نه زود "
از بس تغییرات تو جوامع ما شرقیا دیر به دیر اتفاق میفته صندلی کهنه برامون فروزندست
کافه نادری کافه ای که صادق هدایت توش میشست تو لاله زار واسمون نستالژیک
و کلا هر آونچه که میخوایم ازشون دل بکنیم وقتی مدت زیادی کنارمون داشتیم میشه سخت...
این به خاطر عدم تغییر زود به زوده
از بس به خاطر دیر رسیدن عناصر تمدن به این جوامع تغییرات دیر به دیر ملموس میشه احساس تعلق به داشته های قبلیبیشتر میشه و وقتی هم که عنصر نو میآد باز هم دل میگه اون قبلیه یه چیز دیگه بود حال اینکه لزوما صحت نداره این موضوع
البته کمی از این علت رو هم داستان اینرسی باعث میشه به نظرم چون تقریبا تو تمام مواردی که باش روبروییم تمایل به حفظ حالت قبلی هست.منجمله مقاومت آدمها در برابر تغییر و پوست انداختن...
anyway من که با طبیعت نستالژیکم خعلی حال میکنم
درود
نکته ی ظریفی بود مرسی من علاوه بر رشد کم تغییرات به احساسی تر بودن شرقی ها هم اشاره میکنم
درود
مخلص
بله البته