موسوی موسوی...

امروز هشت صبح همونطور که وعده داده بودم رفتم برای دادن رأی

اول از همه اینکه حوزه هنوز آماده نبود!واویلا!

ساعت هشت و ده دقیقه شد تا میزو چیدن تعرفه ها رو آوردن و،،،،البته عذرخواهی کرد نه رییس حوزه که خشن بود و خیلی مودب هم نبود بلکه

سرهنگ نیروی انتظامی حاضر در اونجا....همین یه تخلفه ها...بگذریم...

رفتم رایمو برای آقای روحانی نوشتم خواستم بندازم صندوق که یه پیرمرد به رییس حوزه میگفت :

من سواد ندارمه مسه بنویس(من سواد ندارم واسم بنویس)

رییس:

چشم به کی میخوای رأی بدی پدر جان؟

-موسوی[با صدای محکم و قوی]

ناگهان همه سرشونو برگردوندن....رییس هم جا خورد....

--پدر جان موسوی ندارمی اتا دیگه ره با(پدر جان موسوی نداریم یه نفر دیگه رو بگو)

--من موسوی رأی دمه(من به موسوی رأی میدم)

رییس که بهت زده نمیدونست چکار کنه به زیردستیش گفت:

اتا لیست بیرین مره هدین(یه لیست بردارین به من بدین)

لیست چاپ شده نامزادا رو تحویل رییس حوزه دادن بعد رییس گفت:

پدر جان بوین آقای جلیلی دارمی رضایی روحانی....که ره بنویسم؟(ببین پدر جان آقای جلیلی داریم رضایی روحانی...کیو بنویسم)

--موسوی(به حالت کشیده)

-پدر جان موسوی 4 سال پیش بیه الان دنیه ازمیون این چن نفر که باتمه که ره بنویسم؟(پدر جان موسوی 4 سال پیش بود الان از میاون این چن نفر که گفتم کیو بنویسم)

-من ندومه سواد نارمه هرکی تو شه دونی(من نمیدونم سواد ندارم هرکی تو خودت میدونی)

-من که نتومه ته سه بنویسم کا(منکه نمیتونم برای شما بنویسم که)

اینجا من گفتم آقای روحانی

رییس حوزه جا خورد انگار جانی گیر آورده....

به خیر گذشت...