مدیریت زمان و مهندسی مکانیک
مدیریت زمان و مهندسی مکانیک

مدیریت زمان و مهندسی مکانیک

فرزام فتح‎الهی راد؛ رتبه چهار مکانیک

بر حسب اتفاق!

   
بچه درس‎نخوان دانشگاه آزاد را چه به این حرف‎ها که رتبه چهار کارشناسی ارشد بیاورد. اصلاً مگر می‌شود، دانشجوی شب امتحانی، یکهو شش ماه بنشیند و فقط درس بخواند. اگر پدربزرگت اولین کارخانه چراغ گردسوز را راه‌اندازی کند و پدرت برود آلمان و لیسانس مکانیک بگیرد و عمو، پسر عمو، پسر عمه و خلاصه هر عنصر ذکوری در خانواده‎ات مکانیک باشند، دیگر مگر می‌توانی راحت از دست این ژن اکتسابی مکانیک در بروی؟ مجبوری بایستی و به ادبیات و حقوق پشت پا بزنی و بگویی بروند پی کارشان. چون بالاخره تصمیم گرفتی بزنی پشت گوش کارشناسی ارشد و تحصیلات عالیه و رونق کار و بار خانوادگی.
دوره کارشناسی رشته‌تان چه بود؟ کجا درس می‌خواندید؟

کارشناسی مکانیک از دانشگاه علوم تحقیقات، دانشگاه آزاد. معدل کل دوره‌ام هم 20/14 بود.

پس بچه درس‌خوان که نبودید، چی شد که تصمیم گرفتید، کارشناسی ارشد شرکت کنید؟

من میانه خوبی با درس نداشتم، می‌خواستم وارد بازار کار بشم ولی با شرایطی که برای صنعت کشور در این دو سال اخیر افتاد و حسابی عقب ماندیم و بالاخص سربازی که برای خودش قصه‌ای دارد، با یکی از دوستام تصمیم گرفتیم، درس بخوانیم.

قصه سربازی چه بود؟

من معمولاً کم بدشانسی می‎‌آورم. سربازی‌ام یکی از اینها بود. دو سه بار تا مرز معاف شدن پیش رفتم ولی هر دفعه تا به من می‌رسید، قوانین عوض می‌شد و من نتوانستم معافی‌ام را بگیرم.

از کی شروع کردید به درس خواندن؟

تابستان پارسال فقط کلاس می‌آمدیم ولی چندان فرقی نکرد، چون اصلاً حال و حوصله درس خواندن نداشتیم. عملاً از مهرماه شروع کردیم. تقریباً روزی هفت، هشت ساعت هم درس می‎خواندیم.

برنامه‎ریزی هم داشتید؟

اولین بار بود که در طول تاریخ زندگیم با برنامه‎ریزی درس می‌خواندم، از برنامه عقب می‌ماندیم ولی خیلی جدی بودیم، با برنامه جلو می‌رفتیم، آخر هر ماه هم یک آزمون و خطا انجام می‌دادیم.

یعنی آزمون می‎دادید؟

نه خودمان را تست می‎کردیم، ما فقط در آزمون خواجه نصیر شرکت کردیم، که البته انقدر خوب امتحان داده بودیم که نه من و نه دوستم، هیچ‌کدام حاضر نشدیم برویم جواب بگیریم.

بعد از امتحان فوق فکر می‌کردید رتبة چهار بشوید؟

اول آره، ولی بعد که پاسخ‌نامه را چک کردیم، حسابی ناراحت شدیم. بعداً که جواب‌ها آمد، معلوم شد پاسخ‎نامه غلط بوده.

از این اتفاقات که می‌افتد.

خب این اتفاق برای من شانس آورد ولی برای دوستم بد شد، چون من فکر می‎کردم خیلی بهتر از من کنکور داده.

شما که خیلی درس‌خوان نبودید، درس خواندن برایتان سخت نبود؟

خیلی سخت بود، ماه‎های آخر خیلی بد بود ولی چهار سال سعی کردم، لذت ببرم بعد در یک سال سختی‌اش را تحمل کردم.

با این همه سختی، پس چرا ادامه دادید؟

مکانیک درسی نیست که ادامه دادنش خیلی کمک کند، در یک رشته صنعتی، تجربه حرف اول را می‌زند، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم ولی با جوی که الآن هست، مجبور شدم.

اجبار؟

کسانی که من در رشته خودم می‎شناسم، همه معدل بالا بودند و غیر از تئوری با چیزی سر و کار نداشتند. من، این سه سال این‌طور نبودم و حالا برای ادامه دادن لازم بود رتبه خوبی بگیرم و درس بخوانم، چون برای خارج رفتن به مدرک احتیاج دارم.

می‌خواهید خارج از ایران ادامه تحصیل بدهید؟

خواندم، که اگر نتوانستم اینجا کاری بکنم، بتوانم از جای دیگری پذیرش بگیرم. چون در دانشگاه آزاد، نمی‌شود مقاله داد و خیلی شناخته شده نیست. ولی دانشگاه امیرکبیر هم برای خارج رفتن رتبه دارد و هم استادهایش در زمینه علمی و مقاله دادن کمک می‎کنند.

پس دنبال بار علمی هستید؟

نه، دنبال ادامه دادن هستم.

شما که درس‌خوان نبودید، چرا می‎خواهید ادامه بدهید، می‌خواهید نمونه بشوید؟

دانشجوی تاپ معنا ندارد. در ایران بچه‌هایی که همه‌اش درس می‌خوانند، آدم‌های قابل قبولی نیستند، اگر به آنها یک کاری بدهید که یک ذره خلاقیت لازم داشته باشد، نمی‌توانند آن را انجام دهند.

با روزی چهارده ساعت درس خواندن و رتبه چهار شدن، دیگر شما هم بچه درس‌خوان هستید؟

ترجیح می‌دهم، جزء اولین‎ها نباشم. این بار هم بر حسب اتفاق جزء اولین‌ها شدم، دست خودم نبود!

بچه درس‌خوان که نیستید، دنبال بار علمی هم که نیستید، از اول شدن هم که بدتان می‌آید، پس می‌شود بفرمایید برای چه در کنکور شرکت کردید؟

انگیزه‌ام این بود که اگر نشد، اینجا ادامه بدم، برم خارج. آدم که نباید یک هدف داشته باشد. اگر شد همین جا می‌مانم ولی اگر جو عوض نشد می‌روم درس می‌خوانم و برمی‌گردم همین جا یا یک کشور همسایه و کار صنعتی می‎کنم.

این همه راه می‌خواهید بروید و سختی بکشید، پس باید هدف مهمی داشته باشید!

نمی‌توانم بگویم.

چرا؟ جزء اسرار است؟

نه، نیست. یک سری ایده‌آل در ذهنم دارم که می‌خواهم به آن ایده‎آل‌ها برسم.

مثلاً؟

اینکه کار پدرم را در اشل بزرگ‎تر ادامه بدهم.

پدرتان شما را وادار به ادامه تحصیل کرد؟

نه، از نظر خانوادگی که خیلی کمکم می‌کردند. ولی همه اذیتم می‌کردند و می‌گفتند؛ چون پدرم آلمان درس خوانده، مدرک دانشگاه آزاد را قبول نداشته، من مجبور شدم درس بخوانم.

واقعاً این‎طور بود؟

واقعیت این بود که من اصلاً مدرک برایم مهم نبود، یعنی درس خواندن هم مهم نیست، چیزی که در چهار سال مکانیک یاد می‌گیری اصلاً به دردت نمی‌خورد.

پس، این همه آدم الکی درس می‌خوانند؟

نه، ولی بیشتر بچه‎های مکانیک، دوست دارند برنامه‎های عملی داشته باشند. اصلاً یکی از دلایلی که من تغییر رشته دادم و آمدم ساخت و تولید این بود که از سیزده درسی که باید می‎خواندیم، فقط دوتاش تئوری بود. منم چون در دوران تحصیل کار کرده بودم از این لحاظ مشکل نداشتم.

پس در دوران تحصیل کار می‎کردید؟

نه، از بچگی کار را دیده بود. چون پدرم در کار صنعت بود، علاقه داشتم.

از بچگی هدفتان همین بود؟ هر چیزی را که خراب می‎شد، شما درست می‎کردید؟

نه بچه که بودم می‎خواستم مهندس بشم، بعداً که فهمیدم همچین چیزی وجود ندارد تصمیمم عوض شد. ولی لگو زیاد بازی می‎کردم!

دانشجوی دانشگاه آزاد درس‌نخون، با دانشجوی رتبه چهار کنکور سراسری، چه فرقی با هم دارند؟

هیچی، فقط چند وقت پیش که می‎خواستم بروم پیش یکی از استادها، دوست‎هایم گفتند با شلوار جین نرو، تحویلت نمی‎گیرد. مجبور شدم بروم شلوار پارچه‎ای بخرم.

پس از الآن راهش را یاد گرفتید، حالا کدام یکی را ترجیح می‌دهید؟

فرقی ندارند. من همان فرزام هستم که تصمیم گرفت درس بخواند.

از دانشگاه آزاد می‎خواهید بروید دانشگاه سراسری، نمی‌ترسید کم بیاورید؟

نه این‎جور فکر نمی‎کنم، سطح علمی بچه‌های ما هم بالاست، ما هم مجبور بودیم درس بخوانیم، چون استادها سخت نمره می‌دادند.

با بچه‌های سراسری کل‎کل نمی‌کنید؟

شاید آنها کل‎کل کنند، ولی برای من فرق نمی‌کنه.
منبع: http://moshavereh.parsehportal.com