نام ویل دورانت رو میشه گفت اول بار در کتاب های دبیرستان شنیدیم و بعدها در دروس عمومی مقطع لیسانس مرور شد. ویل دورانت و تاریخ تمدنش. منتها کتابی که به عنوان هدیه هفته ی کتاب میخوام براتون معرفی کنم کتاب "لذات فلسفه" ی ویل دورانت است. در یک جمله این کتاب فوق العاده است. از عشق گفته از آزادی زنان، از تاخیر در ازدواج و کلا مباحث اجتماعی و.. و چقد ساده در مورد مادی گرایی شرح داده.. کتابی هست که حتما باید در کتابخونه تون باشه در درجه ی اول. درجه ی دوم مهمتره و خوندن کتاب هست! من با مقدمه شما رو معطل نکنم و قسمت هایی از کتاب رو به عنوان معرفی براتون قرار بدم. نزدیکی متن رو با جامعه ی امروزی ایران دریابین. یه نگاهی هم به تاریخ چاپ کتاب داشته باشید:
رسم بر این است که طغیان شهوت را به دوره ی جوانی منتسب سازند ولی در حقیقت تا نیرویی در بدن است شهوت نیز پابرجاست...
چنانچه که گفتیم منشا تغییرات اخلاقی ما همان تاخیر ازدواج در اجتماعات کنونی است اما اگر بخواهیم علل شخصی را نیز ذکر کنیم پدران و مادران بیشتر از فرزندان در این باره گناهکارند.غرایز جوانان سالم است و زود می تواند تحت قید و بند درآید ولی پدران محتاط و مادران حسود برای زن دادن به فرزندشان نخست از درامد داماد می پرسند. خردمندی پدران در سنین متوسط در پول است، اینها هیجان های مرده ی خود را فراموش می کنن و نمی دانند که قلب جوانان ممکن است دلایلی داشته باشد که پیران از فهم آن ناتوان باشند. پس مخالف اخلاق در حقیقت نسل بزرگتر است که بی آنکه خیر نوع و اجتماع رو در نظر بگیرد به اوامر خردمندانه ی طبیعت بی اعتنا می مانند و در حقیقت خود مشوق سال های هرزه گردی و عیاشی می شود به خیال آنکه این سال ها به ازدواج سالم و تولید نسل قوی کمک خواهد کرد. پدران و مادرانی که دوراندیش تر هستند مسائل مالی را در برابر سعادت و سلامت افراد و اجتماع در درجه ی دوم اهمیت قرار می دهند، آنان با طبیعت همکاری می کنند و برای تسریع در ازدواج نوردیدگانشان فداکاری می نمایند. تا عمومیت یافتن این نظر باید گناه فساد اخلاق را به گردن بزرگسالان بگذاریم.
خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."
.........
یادم نمیره که لحظه ی شهادت شهید شیرودی در سریال سیمرغ اشکم در اومد. سیمرغ سرگذشت شهید شیرودی و کشوری بود.
امروز 8 اردیبهشت سالروز شهادت شهید شیرودی/اللهم صل علی محمد و آل محمد/ یادش گرامی باد.
یه sms اومد برام با متن:
"شماره سه رقمی من چیه؟
0مرموز
1صبور
2مهربون
3بانمک
4جذاب
5بیخیال
6خوش چهره
7خوش تیپ
8بی احساس
9مغرور
سه رقم بفرست(لطفا صادقانه بفرست)"
خوشم اومد و منم همین sms رو برا چند نفر از دوستان و آشنایان فرستادم. فعلا چند تا پاسخ اومد:
خواهرم:236
رفیق(گرمابه و گلستان):975
آشنا:921
آشنا:580
رفیق:457
.........
شما هم اگه خواستین شماره سه رقمی منو بگین حالا باتوجه به پست هام و تصور خودتون
دفتر خاطرات تلخ و شیرین ذهنمو ورق میزنم و یکیشو میذارم وبلاگ. این بار یه خاطره تلخ و در واقع بدترین شب عمرم. خواهرم ندا داد که حال مامان بد شد(مادرم ناراحتی قلبی داره):
تا الان دوبار دچار حمله ی قلبی شد و دفعه ی اول من و خواهرم بردیمش مطب دکتر و بار دوم که دارم براتون تعریف میکنم به خواهرم گفتم تو و بابا ببرینش و اگه نیاز شد برام تماس بگیرین. بعده حدود نیم ساعت پدرم تماس گرفت که ما بیمارستان بابلسر هستیم و خودتو برسون.(مث اینکه این بار حال مادرم خیلی بد بود و دکترش گفت ببرینش بیمارستان)
رسیدم بیمارستان. حالش بدتر شده بود. مسئولین بیمارستان گفتن که کار ما نیست و حتما باید ببریدش بیمارستان بابل. لحظات بسیار سختی بود. ناله های مادرم و گریه های خواهرم و درماندگی پدرم و ترافیک مسیر بابلسر-بابل و سرانجام بیمارستان بابل و حدود نیم ساعت تو بخش اورژانس بیمارستان مادرم درد کشید و تماس با متخصص قلب و انتقال به بخش ریکاوری بیمارستان و مسکن و دردش ساکت شد و سرانجام متخصص قلب اومد و انتقال به بخش ccu و بعده چند روز مادرم مرخص شد.
بدترین شب عمرم بود به حدی که فقط از خدا میخواستم: این درد رو از مادرم بگیر و به من انتقال بده که من طاقت ناله ی مادرمو ندارم.(دوست داشتن از عشق برتر است)
موزیک هایی که مستقیم به مادر اشاره میشه زیاده، منتها بهتر دونستم متن موزیک فرشته ی سیاوش قمیشی رو تقدیم کنم به عزیزترینم:
فرشته اومدی از دور
چطوره حال و احوالت
یکم تن خسته ی راهی
غباره رو پر و بالت
فرشته اومدی از دور
ببین از شوق تابیدم
میدونستم میای حالا
تو رو من خواب می دیدم
چه خوبه اومدی پیشم
تو هستی این یه تسکینه
چقدر آرامشت خوبه
چقدر حرفات شیرینه
فرشته آسمان انگار
خلاصه است تو دو تا بالت
تو میگی آخرش یک شب
میان از ماه دنبالت
میان می ری نمی مونی
تو ماله آسمونایی
زمین جای قشنگی نیست
برای تو که زیبایی
تو میری آره می دونم
نمی گم که بمون پیشم
ولی تا لحظه ی رفتن
یه عالم عاشقت می شم
امام علی ع :آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوى، یاد گیر تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هیچ باکى نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (یعنى، گمنام زندگى کنى).
منبع اصلی: سایت پیتر برگمن